هیچکی ازرفتن من غصه نخورد
هیچکی باموندن من شادنشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریادنشد
وقتی رفتم کسی گریش نگرفت
اشکشوکسی نریخت پشت سرم
راستی که بی کسی بددردیه
منم انگارهمیشه توسفرم
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
وقتی رفتم،نه که بارون نگرفت
هواصاف وخیلیم آفتابی بود
اگه شب میرفتموخورشیدنبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
چشمی بارفتن من خیره نموند
وقتی رفتم کسی اشکش درنیومد
نیومدهیچ جاصدای گریه ای
توی این دنیای بد،هیچکی نداشت
ازسفرمن ،گلایه ای
هیچ کسی نگاش برام ابری نشد
زلزله،هیچ دلی روتکون نداد
چهره ی هیچکسی پژمرده نبود
گلااماهمه پژمرده بودن
دم رفتن کسی گفت سفربه خیر
که واسم غریب وناشناخته بود
امااون وقتی رسیدکه قلب من
همه ی آرزوهاشوباخته بود
بهتره اهالی رویامونو
بدون توقعی،جواب کنیم
نبایدحتی روبهترین کسا
توبدترین جاهاحساب کنیم